جدول جو
جدول جو

معنی لطف الله - جستجوی لغت در جدول جو

لطف الله
(پسرانه)
مهربانی و لطف خدا
تصویری از لطف الله
تصویر لطف الله
فرهنگ نامهای ایرانی
لطف الله
(لُ فُلْ لاه)
الشیخ لطف الله، ابن عبدالکریم بن ابراهیم بن علی بن عبدالعالی العاملی المیسی ثم الاصفهانی. معاصر شیخ بهائی و شاه عباس کبیر و مسجد معروف در میدان شاه اصفهان به نام اوست. درباره وی صاحب روضات الجنات آرد:... کان عالماً فاضلاً صالحاً فقیهاً متبحراً محققاً عظیم الشأن جلیل القدر ادیباً شاعراً معاصراً لشیخنا البهائی و کان البهائی یعترف له بالفضل و العلم و الفقه و یأمر بالرجوع الیه کذا فی امل الاّمل و قال المحدث النیسابوری بعد الترجمه له بما نقل. ذکره صاحب امل الاّمل و مسجده معروف به میدان الشاه باصبهان صح ّ - انتهی. و قد تقدمت الاشاره الیه فی ذیل ترجمه جدید المسمیین و مواضعاخر من تضاعیف هذا الکتاب فلیراجع. و نقل عن کتاب محافل المؤمنین و هو غیر مجالس القاضی نورالدین انه قیل فی تاریخ وفاه الشیخ لطف الله المذکور بالفارسیه:
چون دو لام از نام او ساقط کنی
سال تاریخ وفاتش زآن شمار.
و ظاهران مراده بنامه هو تمام لفظه الشیخ لطف الله من غیرتحلیته بالالف و اللام لأنها غیرمعتبره فی اصطلاح العجم عند تسمیتهم الاشیاء فیکون تاریخ وفاته علی ذلک سنه خمس و ثلثین و الف بعد وفاه شیخنا البهائی المعاصر له بخمس سنین و ذلک لانا نأخذ من لفظه الجلالهطرفیها و نسقط لامیها فیصیر الامر کما ذکر و تعدد لامیها مسلم عند اهل التاریخ کما انشده بعضهم بالفارسیه:
الله بود یک الف و هاء و دو لام
عاجز شده از کنه کمالش اوهام.
فلیتفطن (از روضات الجنات صص 519- 520)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیف الله
تصویر سیف الله
(پسرانه)
آنکه به منزله شمشیر خدا است و در راه خداوند مبارزه می کند
فرهنگ نامهای ایرانی
(لُ فُلْ لا هَِ حَ)
متخلص به لطف. در فن طبابت ماهر بود و این بیت او راست:
آنقدر محو تماشای جمالش گردیم
که خود از خاطر خود نیز فراموش شویم.
(قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(لُ فُلْ لاه)
شیخ شیخ لطف الله، از خلفای حاجی بیرام ولی. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(لُ فُلْ لاه)
مولانا، فضلی از شهر هرات است. در خردی نقاشی میکرد و نظمکی میگفت. آخر خود را شاعر تصور کرد. این مطلع از اوست:
زاهد بیار خرقه و رهن شراب کن
بنیاد زهد و خانه تقوی خراب کن.
(از مجالس النفائس تألیف میر علیشیر نوایی چ حکمت ص 82). در ترجمه دیگر کتاب که از محمدشاه قزوینی است نام شاعر فیضی نوشته شده است. رجوع به فیضی شود
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ حُ سَ قُ)
دهی از دهستان نازلو از بخش حومه شهرستان ارومیه واقعدر 14500 گزی شمال ارومیه و 1500 گزی خاور شوسۀ ارومیه به سلماس. موقع جغرافیایی آن جلگۀ معتدل و مالاریائی است. سکنۀ آن 66 تن است. آب آن از نازلوچای وچشمه و محصول آن غلات، توتون، چغندر، حبوبات، کشمش وشغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی است. راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(لُ فُلْ لاه)
السید سید لطف الله الحسینی الشجری، ابن عطأالله بن احمد الحسینی الشجری النیشا بوری. وی فاضلی بود متبحر و دیوانش به ده هزار بیت بالغ و از شیخ ابی علی بن الشیخ ابی جعفر الطوسی روایت کردی. (روضات الجنات ص 520)
لغت نامه دهخدا
(لُ فُلْ لاه)
خواجه خواجه لطف الله، نهمین امیر از سلسلۀ سربداران (761-762 هجری قمری). فرزند امیر وجیه الدین مسعود، دومین امیر این سلسله و مشهورترین آنان. پس از قتل کلو اسفندیار که از چاکران امیر مسعود بود، مردم خواستند لطف الله را به امارت اختیار کنند، ولی خواجه شمس الدین علی رئیس مریدان شیخ حسن جوری به مناسبت آنکه او طفل بود این کار را مصلحت ندانست و خواجه فضل الله برادر امیر مسعود را ریاست ایشان داد و او را نایب لطف الله کرد. خواجه فضل الله پس از هفت ماه از سلطنت کناره گرفت و پس از وی خواجه شمس الدین علی جشمی مدت چهار سال و نه ماه 749-753) و سپس خواجه یحیی کرابی مدت شش سال 753-759 هجری قمری) و آنگاه ظهیرالدین کرابی مدت یک سال 759-760) و بعد حیدر قصاب مدت یک سال و یک ماه (760-761) حکومت کردند و سرانجام دو تن ازاتابکان صاحب ترجمه، یعنی پهلوان حسن دامغانی سپهسالار حیدر قصاب و پهلوان نصرالله پس از قتل حیدر قصاب به نام لطف الله نقاره زدند و خواجه لطف الله امیر سربداران شد. جلوس خواجه لطف الله اسباب مسرت طرفداران سربداریه گردید، چه او فرزند امیر وجیه الدین مسعود مشهورترین امرای ایشان بود و به همین مناسبت در جلوس او شادیهاکردند و نثارها دادند، لیکن پهلوان حسن دامغانی نفوذ کلی داشت و بر خواجۀ خود تحکم میکرد، چنانکه پس از گذشتن یک سال و سه ماه چون بین خواجه لطف الله و پهلوان حسن بر سر کشتی گیران سبزوار و تعصبی که هر یک نسبت به یک دسته اظهار میکردند اختلاف شد. پهلوان حسن خواجه لطف الله را محبوس کرد و در آخر رجب 762 هجری قمری به قتل رسانید. خواجه لطف الله را چون پسر امیر مسعود بودمردم سبزوار میرزا، یعنی امیرزاده میخواندند و این گویا اول باری است که در زبان فارسی کلمه میرزا معمول شده است. (تاریخ مغول تألیف اقبال صص 473-477)
لغت نامه دهخدا
(لُ فُلْ لاه)
امیر لطف الله، داماد امیر عادل آقا، از امرای سلطان احمد در نیمۀ دوم قرن هشتم هجری. رجوع به ذیل جامعالتواریخ رشیدی صص 232- 239 شود
لغت نامه دهخدا
(لُ فُلْ لاه)
متخلص به لطف از مردم بخارا. طبیعتش به لطیفه گویی مایل بود و شغل قضا و مدرسی داشت. این بیت او راست:
عید است چرا کشتۀجانان نشود کس
حیف است که عید آید و قربان نشود کس.
(از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(لُ فُلْ لاه)
بیان تیمور. از ملازمان شاهرخ بود و از جانب وی پس از ورود شاهرخ به اصفهان مأمور ضبط اموال فارس گشت. (حبیب السیر جزء سیم از ج 3 ص 190)
لغت نامه دهخدا
(لُ فُلْ لاه)
محمد از ادبای هندوستان و از معاصرین اورنگ زیب. وی تذکره الشعراء دولتشاه سمرقندی را تحت عنوان ’آسمان سخن’ به فارسی منظوم ساخته و آن را طبق بروج فلکی به دوازده باب مبوّب کرده است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(لُ فُلْ لاه)
مصری. طبیب بود و او راست: تصریح فی شرح التلویح و کتاب تلویح از فخرالدین خجندی است
لغت نامه دهخدا
(لُ فُلْ لاه)
مولانا جلال الدین از اصناف علوم بهره ور بود و سالهادر مملکت بخارا به لوازم منصب قضا قیام داشت. وفاتش در بیستم ذیحجۀ سنۀ احدی و سبعین و ثمانمائه ه. ق. در دارالسلطنۀ هرات اتفاق افتاد و اولاد عظامش شرف جهان مولانا جمال الدین عبدالرحیم صدر و جناب امارت مآب امیر نظام الدین عبدالوهاب به مراسم تعزیت داری اقدام فرمودند و سلطان سعید به مجلس عزا تشریف برده ایشان را پرسش نموده خلع فاخر پوشانید. و نعش مولانا لطف اﷲ را از هرات به بخارا نقل کردند و در موضعی مناسب به خاک سپردند. (حبیب السیر جزء سوم از ج 3 ص 197)
لغت نامه دهخدا
(لُ فُلْ لاه)
شعاع الدوله. عم ناصرالدین شاه قاجار بود. (از مرآه البلدان ج 4 ص 7)
لغت نامه دهخدا
(لُ فُلْ لا هَِ نِ)
مولانا لطف اﷲ نیشابوری. سالکی آگاه و صاحب جاه. معاصر امیر تیمور و شاهرخ میرزا و از مخلصان شاه نعمت اﷲ ولی کرمانی است. و هم معاصر امیر شیخ آذری و با وی ملاقات کرده است و شیخ آذری یکی از رباعیات مصنوعۀ وی را در جواهر الاسرار نگاشته. غالب اشعار وی در مدح ائمۀ اطهار است و در کتاب خانه ملی تهران نسخۀ نادر و نفیسی از دیوان او موجوداست که ظاهراً به خط مولانا سیمی کتابت شده است. وی در قدمگاه نزدیک مشهد زاویه ای داشت و به سال 816 هجری قمری وفات یافت. این قصیده در مذمت دنیا و مدح حضرت امیرالمؤمنین از اوست:
حجاب ره آمد جهان و مدارش
الا تا نیفتی ز ره برمدارش
به باد دی و تاب تیرش نیرزد
نعیم خزان و نسیم بهارش
نه با راحت وصل او رنج هجرش
نه با نوش خرمای او نیش خارش
رخ دل ز معشوق دنیا بگردان
مکن منتظر دیده در انتظارش
که هست و بود روز و شب کشته کشته
به هر گوشه همچون تو عاشق هزارش
چه بینی یکی گنده پیری جوان طبع
اگر درکشی چادرش از عذارش
که دل بردن و بیوفائی است خویش
جگر خوردن و جانگدازی است کارش
نماند ز دستان این زال ایمن
تنی گر بود زور اسفندیارش
کنار از میان تو آن روز گیرد
که خواهی بگیری میان در کنارش
کسی را که او معتبر کرد روزی
به روز دگر کردبی اعتبارش
چو میجویدت رنج، راحت مجویش
چو میداردت خوار، عزّت مدارش
به دنیای دون مرد بی دین کند فخر
دل مرد دین را ز دنیاست عارش
به کار خداوند مشکل تواند
توجه نمودن خداوندگارش
صد اقداح نوشین نوشش نیرزد
به یک جرعۀ زهر ناخوشگوارش
خنک آنکه شادان وغمگین ندارد
دل از بود و نابود ناپایدارش
بپرهیزد او از متاعی که نبود
قبول خردمند پرهیزگارش
قبول خرد گر بدی رد نکردی
شه اولیا صاحب ذوالفقارش.
(مجمعالفصحا ص 29 ج 2) (ریاض العارفین ص 129) (قاموس الاعلام ترکی) (حاشیۀ تاریخ ادبیات ایران تألیف ادوارد براون ترجمه علی اصغر حکمت ج 3 ص 549)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
لطف الله (مولانا...) از فضلا و شاعران و صوفیان اواخر قرن هشتم و اوایل قرن نهم است. اشعاری در مدح پیشوایان مذهب شیعه سروده است و مدایحی نیزبرای میران شاه بن تیمور لنگ. در اواخر عمر از نیشابور به ده قدمگاه رفته و در آنجا انزوا گزیده و به سال 810 هجری قمری در همان ده وفات یافته است. او راست:
دیشب ز سر صدق و صفای دل من
در میکده آن روح فزای دل من
جامی به من آورد که بستان و بنوش
گفتم نخورم گفت برای دل من.
رجوع به ریحانه الادب ج 6 ص 280 و مرآت الخیال ص 57 و مجالس المؤمنین ص 251 شود
لغت نامه دهخدا
(لَ ثُلْ لاه)
هو حمزه بن عبدالمطلب. وقع ذلک فی شعر ابی سفیان بن حریث کما سیأتی فی الکنی و المشهور انه اسداﷲ. (الاصابه ج 6 ص 10)
لغت نامه دهخدا
(مَ حَلْ لَ)
دهی است از دهستان حومه بخش کوهپایۀ شهرستان اصفهان، واقع در 33هزارگزی شمال خاور کوهپایه با 226 تن سکنه. آب آن از زاینده رود و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لقا الله
تصویر لقا الله
دیدار خدا دیدار خدا. یا یوم لقا الله. روز قیامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفف الله
تصویر خفف الله
خدا سبک گرداناد خ
فرهنگ لغت هوشیار